ساعت از 2 بامداد گذشته و من درحال تلاش و تقلا واسه خوابیدنم که صدای برخورد قطرات بارون به کولر شروع میشه.
بی توجه بهش سعی میکنم تمرکز کنم و بخوابم. پنج دقیقه میگذره ده دقیقه. یک ربع. فایده نداره!
پا میشم میرم تو تراس؛ همینطور که به صدای بارون گوش میدم، با خودم فکر میکنم "کاش میشد همین حالا، شال و کلاه میکردم، هندزفری و کلید خونه رو برمیداشتم و میزدم زیر بارون.
به اندازه ی تمام افکارم راه میرفتم. تک تک خیابونا و کوچه ها رو با قدم هام متر میکردم.
اینقدر راه میرفتم که یا از پا میوفتادم، یا فکرای تو سرم تموم میشد."
به خودم میام و می بینم از سرما دارم می لرزم
زیرلب به خودم غر میزنم، "لعنت."، و بر میگردم تو اتاقم و می چسبم به بخاری
فردا باید ۵ و نیم بیدار بشم، خسته ام ولی هرچقدر به خودم میگم "بسه دیگه، بخواب!" انگار مغزم لجبازیشو بیشتر میکنه و هوشیارتر میشه.
نمیدونم چقدر وقته دارم با خودم سر خواب کلنجار میرم، ولی بارون دیگه بند اومده و هیچ صدایی نمیاد.
یه نگاه به ساعت میندازم. اوه! کمتر از دو ساعت دیگه وقت واسم مونده!

فکر کنم باید دست به دامن آخرین حربه ام بشم، تلقین!
هی با خودم تکرار میکنم "من خوابم میاد. الان خوابم می بره. پلکام داره کم کم رو هم میوفته.بدنم داره ول میشه." و.
و بالاخره خوابم می بره.! :)

بارون ,خوابم ,میشه ,میکنم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فایل های پاورپوینت می خواهم اینجا بلند فکر کنم. کابینت کلاسیک لالیک فا دمو طراح |طراحی سایت | طراحی لوگو | طراحی ربات تلگرام مشاوره انتخاب رشته نهم Gideonjiegomo7 website